جدول جو
جدول جو

معنی نظام دادن - جستجوی لغت در جدول جو

نظام دادن
(عِ کَ دَ)
بسامان کردن. مرتب کردن. سامان دادن. آراستن:
چو بی نظامی دین را نظام خواهی داد
نظام دنیا رانک بی نظام باید کرد.
ناصرخسرو.
نظام داد نظامات ملک را بسخن
چنان که کار مقیمان خاک را به سخا.
انوری (از آنندراج).
، سلام نظامی دادن (در تداول) ، بشیوۀ نظامیان ادای احترام کردن
لغت نامه دهخدا
نظام دادن
مرتب و منظم کردن، سامان دادن، آراستن
تصویری از نظام دادن
تصویر نظام دادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
اجرا کردن، پایان دادن، به پایان رساندن، سامان دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشان دادن
تصویر نشان دادن
چیزی یا کسی را به کس دیگر نمایاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندام دادن
تصویر اندام دادن
کنایه از آراستن، نظم و ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
(عِ گَ دَ)
آراستن. مرتب کردن. انتظام دادن:
انصاف تو مصری است که در رستۀ او دیو
نظم از جهت محتسبی داده دکان را.
انوری.
، پیوستن. نظم کردن. به شعر درآوردن:
سخن را سهل باشد نظم دادن
بباید لیک بر نظم ایستادن.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(ظَ دَ)
اسم گذاشتن. تسمیه. نامیدن. نام گذاری، خواندن. به نام خواندن، نامزد کردن. (از ناظم الاطباء) ، مشهور و نامی کردن. به شهرت رساندن، به مقام و منصب رساندن. جاه و مقام دادن:
نیاکانت را همچنان نام داد
به هر جای بر دشمنان کام داد.
فردوسی.
رجوع به نام شود
لغت نامه دهخدا
پیغام فرستادنپیغام کردن پیام فرستادن، تبلیغ رسالت کردن ادا رسالت نمودن پیغام گزاردن: بر قیصر آمد پیامش داد بپیچید بیمایه قیصر ز داد. (شا. بخ 2335: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشان دادن
تصویر نشان دادن
ابراز کردن، ارائه کردن، اظهار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجات دادن
تصویر نجات دادن
بوختن رستار کردن بژنیدن رهاندن نجات بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طعام دادن
تصویر طعام دادن
غذا دادن اطعام
فرهنگ لغت هوشیار
فرو گذاشتن لگام و افسر را، رفتن به سویی توجه کردن: همه ملک ایران مرا شد تمام به هندوستان داد خواهم لگام. (نظامی آنند لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعام دادن
تصویر انعام دادن
پاداش دادن شاگردانه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندام دادن
تصویر اندام دادن
نظم دادن مرتب ساختن آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
اجرا کردن عمل کردن، بپایان رسانیدن کامل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تسکین دادن تسلی دادن، ایجاد آرامش بوجود آوردن امنیت، اطمینان دادن مطمئن ساختن، مسکن دادن منزل دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظم دادن
تصویر نظم دادن
نهیدن راینیدن
فرهنگ لغت هوشیار
اسم گذاشتن تسمیه، بنام خواندن، نامزدکردن، مشهور کردن معروف ساختن، بمقام ومنصب رساندن: نیاکانت را همچنان نام داد بهر جای بر دشمنان کام داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتظام دادن
تصویر انتظام دادن
سامان دادن سامان بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندام دادن
تصویر اندام دادن
((~. دَ))
نظم دادن، شکل دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیام دادن
تصویر پیام دادن
((پَ دَ))
پیغام فرستادن، تبلیغ رسالت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشان دادن
تصویر نشان دادن
((~. دَ))
سراغ دادن، نمایاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشان دادن
تصویر نشان دادن
بروز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نجات دادن
تصویر نجات دادن
Rescue, Salvage
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
Accomplish, Do, Perform
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نشان دادن
تصویر نشان دادن
Demonstrate, Indicate, Show
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
Greet
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نشان دادن
تصویر نشان دادن
demonstrar, indicar, mostrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نجات دادن
تصویر نجات دادن
resgatar, salvar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
выполнять , делать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
приветствовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نشان دادن
تصویر نشان دادن
demostrar, indicar, mostrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از انجام دادن
تصویر انجام دادن
erreichen, tun, ausführen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سلام دادن
تصویر سلام دادن
begrüßen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نشان دادن
تصویر نشان دادن
demonstrować, wskazywać, pokazywać
دیکشنری فارسی به لهستانی